elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

زیباترین لبخند خدا

هر انسانی به منزله یک لبخند است و  تو زیباترین لبخند خدایی دختر ک نازم                 نمیدانم چرا با اینکه دوستت دارم وعاشقت هستم ولی پشیمانم که تو را به این دنیای دون صفت که پست ترین نقطه هستی است آورده ام دنیا ی زمینی پست ترین نقطه هستی است  وخدا میداند که چه دردهایی را در آینده تجربه خواهی کرد گل من اگر اذیت نشوی پخته نخواهی شد دنیا آنچه را که تو دوست داری به تو نخواهد داد ما هم اینگونه بزرگ شده ایم خوشیهایمان همیشه کمتر از دردهایمان بوده است تا خواستیم گاهی بخندیم دنیا عرصه را برایمان تنگ کرده است بخند تا وقتی کودک هستی که این روزها نیز بگذرد  ای کاش تو مثل من ...
21 ارديبهشت 1392

الی روز جمعه قبل از رفتن به قرار دیدار با نینی وبلاگیها

  دیروز جمعه قرار داشتیم با نینیها وماماناشون ٥ نفر اومده بودنچند نفر هم تنونستن بیان چون وقتش واسشون مناسب نبود خاطره جون مامان آراد جون عکسا رو که بده براتون میزارم ...چند تا عکس از الی گرفتم قبلچند ساعت قبل از رفتن  با باباش رفته بود حموم بعدشم که صبحانه نخورده بود ناهار وصبحانه اش همیشه یکی میشه روزی دو وعده غذا میخوره  صبحا اصلا اشتها نداره نمیدونم چیکار کنم به صبحانه عادتش بدم اینم چند تا عکس از دیروز جمعه... عاشق ماکارونی هستی غذاهات رو هم دوست داری سرد بخوری خیلی وقتا دوست نداری غذات رو گرم کنم همونجوری از یخجال درمیارم میخوری با این کارت هم بین من وبابات تفرقه میندازی ناقلا بابات میگه غذاتو گرم کنم...
21 ارديبهشت 1392

گردش جمعه پیش

هفته پیش رفتیم یه جای قشنگ تو آذرشهر اسمش قرمزی گول بود یعنی گل قرمز جای خیلی با صفا وزیبایی بود سه هفته قبل هم اونجا بودیم عکساش تو صفحات قبلیه ... اینم چند تاعکس از اون جای با صفا ودخترم الی...                              بقیه در ادامه.... الای -پارلا دختر دایی الای -امیر دایی الای دایی امیر الای و زندایی الای الی از صدای کلاغ ترسیده مثل همیشه بالای درخت یا روی درخت آویزونی ...
21 ارديبهشت 1392

عکسهای الی قبل از ملاقات دوستای وبلاگیش

-با الی رسیدیم سر قرار با بچه های وبلاگ من تازه رسیده بودم که نازیلا جون با علی کوچلو اومد قبل از اینکه بچه ها بیان چند تاعکس از الی گرفتم که میزارم تو این پست من نتونستم از کوچلوها عکس بگیرم بچه ها گرفتن وقرار شد به من هم بدن ...تو پست بعدی عکسها یدسته جمعی کوچلو ها رو مزارم...بعد از نازی جون وشهرزاد جون با آرادجون اومدن آخر سر هم خاطره جون وخواهر شوهرش با نینی هاشون رسیدن  نینی آراد ونینی هومن ...تو پست بعدی مینویسم چیکار کردیم... ...
20 ارديبهشت 1392

گل زندگی من

تورا در رویا هایم میجستم اکنون که صاحب تو هستم میخواهم بهترین وزیباترین لحظه ها را تقدیم تو دختر نازم  کنم تو تنها بهانه من برای زندگی هستی همه مادرها به خاطر کودکانشان نفس میکشند نفس من الای جانم   لطیفتر از گل هستی دوست ندارم کودکیت به پایان برسد دلم برای این روزها تنگ خواهد شد دوستتدارم دلم نمیخواهد بزرگ شوی و به دنیای آدمهای بزرگ هزاررنگ که هر روز یک رنگ از خودنشان میدهند تو خیلی پاکی ای کاش هیچوقت معصومیتت را از دست ندهی ولی تقصیر تونیست زمانه بیرحم است حتب اگر نخواهی باز هم تو را به ریاکاری خواهد کشاند همیشه اکثر بزرگترها دروغ میگویند جالب این است که خودشان هم از کودکانشان راستی ودرستی میخواهند نمیدانند که کودکان آنه...
19 ارديبهشت 1392

خبر آمدن

  قرار ما جمعه ساعت ٦ عصر :منظریه .پارک منظریه .کنار دستگاههای بدن سازی ٣ تا صندلی کنار هم هست اونجا منتظر هم میشیم اگه ممکنه هر کی با همسرش میاد آقا رو بفرسته کمی اونورتر تا راحت باشیم ومعذب نشیم چون من آقایون باشن زبونم باز نمیشه خجالت میکشم ممنون...  
18 ارديبهشت 1392

چهارمین سالگرد فوت مامان گلم(4 اردیبهشت)

سال ٨٨ بدترین سال زندگیم بود روز ٢٧ فروردین تلفن خونمون زنگ خورد برادرم خبر داد که حال مامان فریده من خوب نیست بردیم بیمارستان بستری کردیم منم دو ساعت بعد که همسرم اومد حاضر شدیم رفتیم بیمارستان بر حسب اتفاق از دکتر که داشت به شوهر خواهرم میگفت فهمیدم مامان نازم  ٨٠%سکته قلبی کرده دنیا رو سرم خراب شد ١٥ درصد از قلبش سالم مونده بود دکترا گفتن اگه نیم ساعت دوام بیاره نفس عمیق بکشه زنده میمونه اینجا ایرانه؟؟؟؟؟؟ قبلا تو ازمایشگاه تشخیص طبی دوران کار اموزی رو گذرونده بودم چون شیمی میخوندم به ازمایشگاه مهر تبریز رفتم ودو ران کارآموزی مو اونجا گذروندم به دکتر اخوان رییس آزمایشگاه زنگ زدم ...
17 ارديبهشت 1392